وقتی روز از درون پنجرهی اتاق زندگی یافت؛ و نخهای رنگی درخشش خورشید گوشهی میز تحریرش نمایان شد؛ قر کمر تراش فلزی بیست سالهاش را در دست گرفت؛ مدادش را تراشید و نرم و آرام بر روی کاغذ بهحرکت درآورد. تراش فانتزی انگریبیرد از گوشهی جعبهی نوشتافزار سرک کشید و چپچپ نگاه کرد، تراش فلزی گفت: اصالت مقدم بر ماهیت.
